بهترین دوستان من{22}
به محض اینکه رائون از خونه خارج میشه بغض سنگینی گلوشو میگیره و دوباره تو افکارش غرق میشه درسته اون بدون دوستاش که درواقع الان خانوادهش بودن،یه دختر افسرده بود و احتمالا تا الان خودکشی کرده بود.
چند قدم که از ساختمون خارج شد با یه پسر که موهای بلوند رنگ و بلندشو از بالا بسته بود و به ماشین مدل بالایی که زیادی تو چشم بود تکیه داده بود مواجه شد.برگاش از شدت جذابیت پسر مقابلش ریخته بود.
هیونجین که متوجه اومدن رائون شد سرشو بالا اورد نگاهی بهش انداخت و لبخند زد.
رائون هم لبخند مسخرهای زد و جلو رفت.
رائون:آقای هوانگ؟
هیونجین:اره خودمم و تو باید رائون باشی درسته؟
رائون:بله رائون هستم.
هیونجین بالبخند در ماشینو برای رائون باز کرد و بهش اشاره کرد تا سوار بشه.
بدون شک هیونجین تو نگاه اولم جنتلمن به نظر میرسید و لبخندش قند تو دل رائون اب میکرد.
.
.
.
استایل هیونجین و ماشینشو تو پست بعدی گذاشتم
چند قدم که از ساختمون خارج شد با یه پسر که موهای بلوند رنگ و بلندشو از بالا بسته بود و به ماشین مدل بالایی که زیادی تو چشم بود تکیه داده بود مواجه شد.برگاش از شدت جذابیت پسر مقابلش ریخته بود.
هیونجین که متوجه اومدن رائون شد سرشو بالا اورد نگاهی بهش انداخت و لبخند زد.
رائون هم لبخند مسخرهای زد و جلو رفت.
رائون:آقای هوانگ؟
هیونجین:اره خودمم و تو باید رائون باشی درسته؟
رائون:بله رائون هستم.
هیونجین بالبخند در ماشینو برای رائون باز کرد و بهش اشاره کرد تا سوار بشه.
بدون شک هیونجین تو نگاه اولم جنتلمن به نظر میرسید و لبخندش قند تو دل رائون اب میکرد.
.
.
.
استایل هیونجین و ماشینشو تو پست بعدی گذاشتم
۳.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.